جدول جو
جدول جو

معنی ذی شعور - جستجوی لغت در جدول جو

ذی شعور
دارای شعور و ادراک
تصویری از ذی شعور
تصویر ذی شعور
فرهنگ فارسی عمید
ذی شعور
اندریابنده دارای شعور صاحب اداراک
تصویری از ذی شعور
تصویر ذی شعور
فرهنگ لغت هوشیار
ذی شعور((شُ))
دارنده شعور، صاحب ادراک
تصویری از ذی شعور
تصویر ذی شعور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی شعور
تصویر بی شعور
نافهم، نادان، بی عقل
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
نادان و احمق. (آنندراج). نادان. بی عقل. بی ادراک. (ناظم الاطباء). رجوع به شعور شود، بی طراوتی. و رجوع به صفا و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
صاحب ادراک و حس و فطانت
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نادانی. بی عقلی. بی ادراکی، آنکه فاقد صفات نیک است. (فرهنگ فارسی معین) :
یکی است با صفت و بی صفت بگوییمش
نه چیز و چیز بگویش که مان چنین فرمود.
ناصرخسرو.
، در اصطلاح تصوف (نقشبندیان) ، از خود بیخود شده و از خود رسته در حال سماع و جذبه و مانند آن است. (از رشحات کاشفی، نسخۀ خطی) : مدت 22 سال است که ما متابعت طریقۀ حضرت خواجه محمدعلی حکیم ترمذی می نماییم و ایشان بی صفت بوده اند و اگر کسی شناسدمی نیز این زمان بی صفتم. (انیس الطالبین ص 24)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی شعور
تصویر بی شعور
کم خرد نادان گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا شعور
تصویر لا شعور
کانا گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشعور
تصویر بیشعور
احمق، نادان، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شعور
تصویر بی شعور
((شُ))
نادان، بی عقل، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی شعور
تصویر بی شعور
نادان، بی خرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی شور
تصویر بی شور
بی علاقه
فرهنگ واژه فارسی سره
ابله، احمق، بی ادراک، بی خرد، بی فراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم
متضاد: باشعور، فهیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد